دلالت های اسطوره شناختی انسان و کیهان پیش و پس از انقلاب کپرنیکی

به نام خدا

عنوان مقاله: دلالت­های اسطوره ­شناختی رابطه انسان و کیهان پیش و پس از انقلاب کپرنیکی


چکیده:

مطالعه آسمان و ستارگان و سیاره­های بالای سر همواره یکی از اولین علاقه­های انسان­ها بوده است. به ویژه اینکه از دوران باستان، آسمان ساحتی مقدس داشت و در بسیاری اوقات سرنوشت زمینیان توسط آسمانیان رقم می­خورد. جستار حاضر چهار منظر انسان به کیهان را از میان اندیشه­های آدمیان در روزگار باورهای اساطیری، روزگار پیدایش فلسفه در یونان، منظومه ماندگار بطلمیوس در قرون وسطی و پیدایی علم جدید از یافته­های نیکولاس کوزایی، کپرنیک، کپلر و گالیله، مورد مطالعه قرار داده است و دلالت­های اسطوره­شناختی این باورها را در شش محور: خدا و کیهان، حیات انسان و جهان، انس انسان با کیهان و حیرت او، گفت­وشنود انسان با کیهان، طول و عرض کیهان و در نهایت رابطه علم و تجربه زیسته واکاویده است؛ بر حتمی بودن تاثیرات متافیزیکی و اسطوره­شناختی هر نظریه علمی تاکید شده است و با شواهد تاریخی نشان داده شده است این تاثیرات تابع اراده یا آیین و جهان­بینی نظریه­پرداز خود نیست.

کلیدواژه­ها: کیهان، خدا، انسان، اسطوره، جهان­بینی، رابطه، انقلاب کپرنیکی

نتیجه­ گیری:

مطالعه ­ای ژرف درباره تحولات تاریخی اندیشه آدمی از دوران باستان تا دوران علم جدید، بسیاری از دلالت­های ناآشکار علم جدید را برای انسان معاصر به تصویر می­کشد. سیر تحول رابطه انسان و کیهان بیانگر تلاش نافرجام انسان خودمدار برای غلبه بر فهم و دانستن راز کیهان و تسخیر آسمان است. بلومنبرگ فیلسوف آلمانی، تلاش انسان در همه دوره­ها را برای فرار از واقعیت ناموزون و بی­شکل جهان می­داند تا بوسیله نام­گذاری کیهان با اسطوره، فلسفه، هنر و علم، جهان را به زیست­جهان بدل نماید؛ اما این گفته او یک پیش­فرض نادرست با خود دارد. از نگاه بلومنبرگ حقیقت هستی جز بی­نظمی، ناموزونی و بی­شکلی و بی­معنایی نیست، لذا انسان­معنادار در پی اهلی کردن جهان و فرار از مواجهه با این واقعیت آزاردهنده از طریق روی آوردن به اسطوره و هنر و علم است. بلومنبرگ پربی­راه نمی­گوید چراکه آنچه او مدعی است همان تصویری است که علم جدید از کیهان برای ما ترسیم نموده است.

از همین رو بلومنبرگ نگاهی منفی به دین دارد و آن را نیز یکی از راه­های فرار از واقعیت بی­معنای هستی می­داند. در برابر چنین نگرش­هایی می­توان جهان­شناسی ادیان ابراهیمی، به ویژه دین­ زنده و بانشاطی چون اسلام را پذیرفت. آیا نمی­توان آنچه از کیهان در ادیان ابراهیمی ترسیم می­شود به عنوان واقعیت هستی پذیرفت و سعی داشت تا شناختی متناسب این جهان­بینی از عالم بدست آورد؟

در نوشتار حاضر اشاره شد که چگونه باورهای فیزیکی و کیهان­شناختی، بر رابطه میان انسان، خدا و کیهان اثر می­گذارند و فرهنگ و زیست و سرانجام انسان­ها را خواسته و ناخواسته تغییر می­دهند.  نمی­توان گزاره­ای را در تاریخ علم پیدا کرد که فارغ از القائات و تاثیرات متافیزیکی باشد و گونه­ای نگاه به انسان و کیهان در آن نهفته نباشد. همچنین همیشه نتایج و تبایع نظریات علمی تابع اعتقادات متافیزیکی یا عقاید دینی این نظریه­پردازان نیست. چنان­که موحد بودن نیکولاس کوزایی یا مسیحی بودن گالیله مانع از آن نشد که بر اساس نظریات­شان، جهان از هر خدایی خالی گردد و بستری محکم برای اومانیسم و سکولاریسم از میان آراء آنان فراهم شود.

درسگفتارهای زیباشناسی یونان و روم- دکتر سلیمان حشمت قسمت ششم

به نام خدا

(6)درسگفتارهای زیباشناسی یونان و روم - جناب آقای دکتر سلیمان حشمت (قسمت ششم)

اگر انسان تنها آینده را تارتاروس بداند، از مرگ می­هراسد و حاضر می­شود برده شود و بردگی را می­پذیرد. نیچه می­گوید مسیحیت بردگی­اور است اما اسلام اخلاقش اخلاق بردگان نیست. چون یا کشته می­شوی که شهیدی و یا پیروز می­شوی. بردگی در اسلام نیست.

یکی از فرزندان کائوس روز یا هرِما است. اقیانوس و رئا. از کرونوس و رئا، زئوس زاده می­شود و هرا. زئوس با هرا ازدواج می­کند.

هراکلیتوس به جای موتوس، لوگوس را به کار برد. به جای ارباب متفرق و کثرت یک امر وحدانی لحاظ می­شود که همه جا حضور دارد. وحدتی است که همه جا حضور دارد. لوگوس عبارت از نظم و وحدتی است که بر همه کثرات حاکم است. هراکلیتوس می­گوید حتی اگر خورشید(ایزد خورشید آپولون است) از مسیر خودش... (هایدگر می­گوید تعبیر ما از عقل، عقل بعد از سقراطی است، عقل: عقال شتر، شتر بسته شده که به هرجایی نرود، یا عقال سربند، نگهدارنده و ضابطه­مند کننده و عقل بدین معنا درست است.) عقل امروزه به معنای قوه ناطقه یا درک کننده کلیات به کار می­رود و تصرف ما بر اشیاء را ممکن می­کند.)

لوگوس شیندن است، دیدن نیست. لوگوس با گوش ما مربوط است، یعنی با کلمه مربوط است. معادل مسیحی لوگوس، کلمه است. هراکلیتوس می­گوید نه به من، بلکه عاقلانه این است که به لوگوس گوش فرا دهید: یک همه است. این را لوگوس می­گوید و ما می­شنویم. حرف هایدگر این است که بعد از افلاطون به جای سمع، بصر گذارده شده است. در قرآن مجید نیز اول سمع آمده و سپس بصر می­آید. سمع بر بصر تقدم دارد زیرا بصر با امور بصری سر و کار دارد و با رنگ ولی سمع با صوت و وحی سر و کار دارد . کلمه وحی با کلمه لاتینی وُکس هم ریشه است که در انگلیسی می­شودvoice که به معنای صداست. کلمه یونانی به معنای خواندن kalein می­باشد. در فارسی می­شود واج که واژه از این کلمه می­آید. واجار می­شود بازار: یعنی جایی که در آن داد می­زنند.

عالمی که امروز با آن سر و کار داریم، بیشتر بصری است و نیوشاخرد ما تعطیل است. نیوشا خرد زرتشتی: (نیوشیدن: گوش فرادادن) گوش دادن اهورایی. کپید: خوابیدن شیطانی، خوابید، خفت: خوابیدن اهورایی. واژگان در زبان فارسی دوگونه ادا برای یک فعل داریم. یک تلفظ شیطانی و یک تلفظ اهورایی. بشین، بتمرگ، بفرمایید بنشینید. بفرمایید با هر چه می­آید آن را اهورایی می­کند. (اهورایی و اهریمنی) حرف زدن دو گونه است. اگر سخن اهورایی باشد آن را سرایش (سرود، سروش:نام ایزدی است) گویند.  اگر اهریمنی باشد آن را درایش می­گویند. (دراییدن: می­درایند: سخن اهریمنی گفتن). نیوشیدن و آشامیدن: آب نوشیدنی: نوش جانتان، خون آشام. آشامیدن اهریمنی است. نوش جان: یعنی اهورایی باشد، نوشت باشد نه آنکه آشامیدنی باشد. نقش آشامش نداشته باشد. گوش دادن اهورایی نیوشیدن، به جان نیوشیدن: به جان شنیدن.

لوگوس نیوشا خرد است و چیزی که ما را با خرد مربوط می­کند. لوگوس با لقاء هم ریشه است. تلقین کلمات: چیزی به گوش بخورد را القاء نیز می­گویند. و تلقا آدم ربه کلمات...، القاء سمعی و بصری هر دو منظور است.

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره­زارخس

پرسش های سقراطی علیرضا شفاه از ما

توضیح:
متن زیر را علیرضا شفاه عزیز برای محمد ملاعباسی نوشته است. علیرضا فکر آهنگینی دارد. آهنگین یعنی استوار، منظم و البته دلنشین!

هو الحق

«مسئله‌ی من همان جایگاه عقل در پیروی است»

هیچکداممان حق ندارد نسبت به این پرسش ها با عجله پاسخی برای خود یا دیگران فراهم کند:

1- آیا اخلاق مقدم بر عقل یا مستقل از آن است؟

‌أ. آیا تجویز پیروی کورکورانه و غیر کورکورانه از پیشوا و امام و ... تجویزی اخلاقی است؟

2- چرا احکام اخلاقی در میان جوامع و در تاریخ همان جوامع یکسان نبوده؟

‌أ. آیا با نوعی پیشرفت اخلاقی نظیر پیشرفت علمی مواجهیم؟ آیا پیشرفت عقل چنین رقم زده؟

‌ب. آیا مشرک و کافر بی اخلاقند؟

‌ج. آیا راست است که گفته اند «فتوت» نظام اخلاقی اعراب جاهلی بوده است؟

‌د. آیا حقیقت دارد که ایدئولوژی نازیسم نظمی به شدت اخلاقی بوده است و کمونیزم هم؟ آیا مطمئنیم که برتری آمریکا در این بود که نظام اخلاقی ملایم تری داشت؟ یعنی آیا آمریکا فاسق است؟

‌ه. آیا فاسق و کافر و مشرک مختلفند؟ آیا بیرون از دایره ی جامعه¬ی دینی فسق قابل اطلاق است؟ آیا آمریکا فاسق است؟

‌و. چرا ورنر یگر در تحلیل درخشان خود از پایدیای یونانی، اخلاق را بنیاد غایی جامعه ی یونانی میگیرد؟ وچرا آنرا از شئون نحوه ی حیات طبقه ی اشراف می شمرد؟

3- برکنار بودن یا نبودن دامان تفکر از بحر سیاست به چه معناست؟

‌أ. آیا سیاست نوعی دغل بازی است؟ آیا با اهوای بنی بشر می تواند جامعه را تدبیر کند؟ آیا حقیقت هوای نفس با نظم سازگار است؟ آیا نظم عالم جدید متکی به هوای نفس مردمان آن است؟ آیا عالمان عالم مدرن می توانند با پیروی از اهوای نفس علم و تکنیک را پیش ببرند؟ آیا امروز سیاست تشبه به علم کرده است؟ آیا این تشبه با پیروی از هوای نفس جمع می شود؟ اگر آری، آیا سیاست مداران از هوای نفس خود پیروی می کنند یا آنها نگهبانان هوای نفس انسان در حیث جمعی آن هستند؟ آیا آنها در این راه دشواری و رنج و تعبی بیش از آدمهای معمولی اعم از مومن و فاسق و کافر و مشرک و ... متحمل نمی شوند؟ چه چیز آنها را تا این پایه به نگهبانی از اهواء نفسانی مردمان مقید (متّقی!) کرده است؟ آیا این یک نظم اخلاقی است؟ آیا غرب این نظم را عین حق و حقیقت نمی داند؟ آیا تفکر فلسفی غرب با این نظم تناسب دارد؟ هنر و علم و تکنیک و قدرت غرب چطور؟ آیا آن اخلاق یک استنتاج منطقی از فلسفه غرب است یا برعکس آن را راه می برد؟ پس آنها به چه معنا با هم تناسب دارند؟

‌ب. آیا سیاست و اخلاق می توانند ره آموز فلسفه باشند؟ آیا جایی هست که ملتقای اخلاق و تفکر باشد؟ آیا سیاستمدار می تواند در قامت متفکر ظهور کند؟ یا برعکس؟ آیا تفکر می تواند به هیچ اخلاقی دامن نزند و در حقیقتش با حقیقت هیچ سیاستی شریک نباشد؟ آیا این بدان معناست که مقام متفکر لاجرم مقام ایدئولوگ، روشنفکر یا حتی سیاستمدار است؟

‌ج. آیا اخلاق می تواند برای تفکر خطر آفرین باشد؟ آیا مخالفت کمونیستها با فیلسوفان غیر مارکسیست و مخالفت لیبرالیسم با مارکس به زیان تفکر بوده؟ آیا مخالفت جمهوری اسلامی با وبر و مارکس به تفکر زیان رسانده؟ آیا هواداری کمونیستها از مارکس برای تفکر مفید فایده بوده؟ چرا هوسرل می گفت «پدیدار ورای مخالفت و موافقت می ایستد»؟ آیا شیء و «نظم اشیا» بی فکر سرپاست؟ آیا نظم جز از آگاهی مجلای ظهور دارد؟ آیا میان نظم و تفکر ربطی هست که جز به بهای گریز از مخالفت و موافقت با نظم فاش نمی شود؟ آیا می توان به تفکر زیان رسانید؟ آیا می توان به تفکر فایده رسانید؟ آیا تنها تفکر است که می تواند به ما فایده برساند؟ فایده ی تفکر چیست؟ آیا می توان از تفکر محروم ماند؟ آیا گرفتاری در تجویزهای اخلاقی ایدئولوژی ها می تواند ما را محروم از تفکر کند؟

آیا شعار آزادی بیان جهان را به دیدار تفکر برده یا از آن محروم کرده؟ آیا این یک شعار ایدئولوژیک و شعار یک ایدئولوژی است؟ آیا ازلی است و تا ابد خواهد ماند؟ آیا تاریخ چنانکه می گویند تاریخ ستیزه ی شهیدان راه آزادی با سیاستمداران محروم از تفکر است؟ آیا می توان برای آمدن تفکر سیاستگذاری کرد؟ اگر سیاستمدارانی که چنین تدبیری در مشت خردش داشته باشد نبود یا در راس نبود آیا راهی برای به وجود آوردنش هست؟ آیا چنانکه پوپر میگوید باید علیه چنین جوامع دور از تفکری متوسل به سلاح و زور نظامی شویم؟ آیا راهی برای خروج از عسرت هست؟ آیا متفکر می تواند از تفکر را مخفی نگاه دارد؟ آیا متفکر صاحب فکر است؟ آیا متفکر در چنگال فکر است؟ آیا تفکر جان متفکر را بر هم میزند و آشفته احوالش می کند؟ آیا تفکر شهر متفکر را نیز بر هم می زند و به آشوب می کشد؟ آیا هگل بر حق بود که آتن را افلاطون از هم پاشید؟ آیا ایران را تفکر غربی به آشوب کشانیده؟ آیا می توان این آشووبها را با سیاست مهار کرد؟ آیا خمینی متفکر بود یا سیاستمدار؟ آیا به پند او که «غرب را فراموش کنید» می توان عمل کرد؟ آیا این یک پند اخلاقی است؟ انشاء است؟ آیا خودش غرب را فراموش کرده بود؟ چرا خود اینهمه آرام بود؟ آن آشوب چگونه دامنش را نگرفت؟ چرا فردید اینهمه آشفته بود؟ آیا می توانست غرب را فراموش کند؟ آیا ما می توانیم؟ چرا فردید به ایدئولوژی بدل شده است؟ آیا خمینی ایدئولوژی داشت؟

نسبت ایدئولوژی و تفکر چیست؟ آیا می توانیم سخن متفکران جامعه ی خود را با گوشی غیر از گوش نیوشای ایدئولوژی و اخلاق و سیاست بشنویم و با چشمی غیر آن بخوانیم؟ چرا برخی طرفداران ایدئولوژیک خمینی، ایدئولوژی فردیدی را می پسندند و برعکس؟ آیا همه باید متفکر باشند؟ در غیر اینصورت آیا ظهور تفکر در جامعه صورت اخلاقی و هنری و سیاسی پیدا می کند؟ آیا ما فقط متفکران را به دادگاه ایدئولوژی می بریم؟ آیا همواره شاعران در زمانه ی عسرت می زیسته اند؟ آیا روزی بوده که سیاست جای خود را می شناخته و متعرض متفکر نمی شده؟ آیا پیگرد ملاصدرا پیگردی سیاسی بود؟ آیا تفکر ملاصدرا و ابن سینا نظم جامعه ی صفوی را رقم زده بود؟

ضمیمه: آیا می توان از عمل سیاسی و اخلاقی برکنار ماند؟

‌د. آیا تفکر فیلسوف (متفکر) راهنمای عمل اوست؟ آیا فلسفه فیلسوف را پریشان می کند و در عین حال می سازد؟ آیا همین کار را با شهر فیلسوف می کند؟ آیا این آشفتگی ها مانع عقل معاش نیست؟ آیا ما را خمینی به آشوب کشیده؟ چرا مالزی و ترکیه و حتی عربستان سعودی اینهمه آرام اند؟ آیا عقل معاش ما و نظم شهر ما به خوبی آن بلاد هست؟

‌ه. آیا کشتن آدم بد است؟ آیا قصاص بد است؟ آیا کشتن تروریستها بد است؟ آیا اندیشه ای مروج پرهیز از هرگونه خشونت، خود می تواند برکنار از خشونت بماند؟ چرا بوداییها پنجاه و دو هزار مسلمان و آمریکاییها (مسیحیان لیبرال) بین ششصد هزار تا پنج و یک دهم میلیون نفر عراقی را به دیار باقی فرستاده اند؟ آیا عمل آمریکاییها در کشتن تروریستها نامشروع است؟ عمل بشار اسد چطور؟ آیا ما در موافقتمان در مواجهه با عمل اخلاقی در آن شریک می شویم؟ آیا در نظم مقتضی آن عمل هم ؟ با سکوت و مخالفت هم می توان شریک شد؟ آیا می توان عالمی نداشت؟ آیا پوپر اشتباه میکرد که اخلاق مسئول خشونت است؟ آیا عمل پوپر در مخالفت با افلاطون یک عمل اخلاقی بود؟

آیا می توان اخلاق و خشونت را مهمل گذاشت؟ شما با اسد و اعمالش مخالفید یا موافق؟ آیا سکوت آسان است؟ چه چیز سکوت را دشوار می کند؟ چرا ما این قدر دستهایمان را می شوییم؟ آیا شستن دستها بعد از اجابت مزاج چنانکه برخی می گویند جنبه های روانی هم دارد؟ آیا ما اینهمه نیاز به تمیز شدن داریم؟ خودمان را از چه چیز پاک می کنیم؟تا زانو همگی در خون نیستیم؟ این جهان تازه ای است یا ما راه های تازه ای برای تبعات روانی خشونتهایمان یافته ایم؟ آیا راست است که ما به اینجا هبوط کرده ایم؟ منظور فرشتگان از گفتن اینکه «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؟» چه بود؟ خدا چه می دانست که فرشته نمی دانست؟ آیا خشونت بد است؟ آیا می توان هنگام ارتکاب خشونت شرمنده و پشیمان نبود؟ آیا این ویژگی بی وجدانهاست؟ چرا بسیجیها مشتاق قتال بودند و حتی پیامبران؟ آیا می توانیم مشتاق کشتن صهیونیستها باشیم؟ آیا جمهوری اسلامی... ؟ آیا ما را فریفته اند؟ آیا سربازان حسن صباح و بسیجیان خمینی در یک وضعیتند؟ آیا این شباهت بی اهمیت است؟ آیا برای اشتیاق به کشتن صهیونیستها نیاز به پیروی کورکورانه داریم؟ آیا راهی میان مخالفت با کشتن تروریستها و مخالفت با کشتن مردم به دست تروریستها هست؟ آیا راست ااست که برای شروع جنگ تصمیم یک طرف کافی است؟ آیا راهی هست که ایران و اسراییل به مرگ نظامیان یکدیگر راضی نباشند؟ آیا مخالفت با هردو کودکاه و حتی ابلهانه نیست؟

سید مرتضی آوینی: عبور از سنت گرایی و زایش «مبانی نظری هنر» بر اساس «عرفان جامعه مدار»

به نام خدا

عبور آوینی از نگاه «سنت گرایان» به هنر و تبیین رویکرد «عرفان جامعه مدار» برای «هنر دینی»


بیشترین ارجاع آوینی در آثارش به اندیشه­های علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان، آثار شهید مطهری و اندیشه­های حضرت امام خمینی است. او همچنین متاثر از اندیشه­های سید احمد فردید و دکتر رضا داوری اردکانی است اما در آثار او اثری از ریشه­شناسی و تبارشناسی واژه­ها یافت نمی­شود. با توجه به نزدیکی غرب­شناسی آوینی به سنت­گرایان منتقد مدرنیته، چنین به نظر می­­رسد که او در مبانی نظری هنر نیز به اندیشه­های سنت­گرایان نزدیک باشد اما این حدس به زودی فرو می­ریزد.

آوینی که زیست روشنفکرانه و حیات غربی را چشیده است و از آن منزل توبه و به اصل خویش باز گشته است، بیش از هر چیز دل در گرو آرمان­های انقلاب اسلامی ایران و عرفان شیعی مجاهدانی چون امام روح الله موسوی خمینی دارد. از این منظر او هرگز نمی­تواند بپذیرد که «هنر اسلامی» یا «هنر دینی» بدون تعهد به آرمان­های انقلابی اسلام باشد.  لذا او علی­رغم اینکه حتی در بسیاری از آراء خویش متاثر از سنت­گرایان است و کلیدواژه­هایی همچون «امر قدسی»، « نمادگرایی»، «حقیقت» و... را بسیار به کار برده است، با تکیه بر تعهد آسمانی هنرمند از درون­گرایی سنت­گرایانه و درویش مسلکی موجود در آن فاصله می­گیرد.

آوینی با تکیه بر هستی­شناسی عرفان اسلامی که عالم را به سه حیطه عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده تقسیم نموده است، دستگاهی نوین از هنر اسلامی را ترسیم کرده است.

گرچه مستندهای تاثیرگذار مجموعه «روایت فتح» حجابی بر جستجو وتحقیق در سایر اندیشه­های سید مرتضی آوینی به حساب می­آید، اما حتی با پژوهشی اولیه گوهر اندیشه او برای بیانی راهگشا درباره هنر اسلامی نمایان می­گردد. این اهمیت و درخشندگی از آن روست ما برای مطالعه هنر اسلامی از منظر عرفان اسلامی همواره با ارائه برخی کلیات توسط اندیشمندان مسلمان مواجهیم که به دلیل عدم تسلط کافی به علم زیباشناسی و زمینه­های هنری، تنها به ارائه یک هستی­شناسی عرفانی به اضافه برخی اصطلاحات هنری پرداخته­اند. لذا بیشتر این آثار یک ترکیب فیزیکی میان عرفان اسلامی با هنر پدید آورده­اند که در بسیاری اوقات یا مبهم است یا به سادگی فرو می­ریزد و در عرصه عمل به کاری نمی­آید. برجستگی دیدگاه آوینی در اصالت این ترکیب است. او با ارائه یک ترکیب شیمیایی میان عرفان شیعی و هنر، مبانی نظری هنر اسلامی را بیان کرده است. این هنر نه تنها با قیام و حرکت و جوشش و خروش همنواست، بلکه کاملا عرفانی و مبتنی بر ارزش­های درونی اسلام و تزکیه و تهذیب روح و جان هنرمند است. او توانسته است میان طمانینه و سکون و سکوت موجود در عرفان و خروش و جوشش اجتماعی تعهد و تکلیف جمع کند و هنری پیش رو گذارد که هم آسمانیست و هم به کار زمینیان می­آید.

این هنر برتر از فلسفه است و در افقی بالاتر از عقل بشری پر می­گشاید. بر خلاف رمانتیست­ها که احساسات و عقل جزئی را مبنای هنر خود قرار داده بودند، آوینی شیدایی و عشق و اشتیاق دیدار با حقیقت را مبنای هنر ناب و اصیل قرار داده و بدین سان مرز میان هنر رحمانی و هنر شیطانی را ترسیم می­کند.

آنچه در پی آمده است برخی از اندیشه­های او در تبیین مبانی نظری هنر اسلامی است که در قالب بندهایی جداگانه تصویری واحد از هنر اسلامی را پیش روی مخاطب می­گذارد.

 


ادامه نوشته

فصل مصطفی احمدی روشن

به نام خدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

فصل مصطفی احمدی روشن

{جدید}

کامران نجف زاده در وبلاگ شخصیش نوشت: خبرنگاري يادم رفت وقتي ديشب فهميدم پسر چهار ساله شهيد مصطفي احمدي روشن،هنوز خبر ندارد پدر را شهيد کرده اند.پسر را فرستادند خانه خاله،سراغ بابا را نگيرد.

شهید مصطفی روشن دوره دبیرستان خود را در دبیرستان ابن سینای همدان گذرانده بود و او هشتاد و پنجمین شهید این دبیرستان است.

{جدید} 

ریک سنتروم" نامزد ریاست جمهوری حزب جمهوری‌خواهان در کمپین خود در«کارولینای جنوبی» اظهار داشت: "در مواقعی شاهد بودیم دانشمندان ایرانی که روی برنامه هسته‌ای این کشور کار می‌کردند کشته شدند؛ صادقانه بگویم که این موضوع بسیار کار جالبی است." 

«سنتروم» افزود: "فکر می‌کنم باید پیامی شفاف به دانشمندان روسیه، کره شمالی و ایران بدهیم که اگر بخواهند به برنامه ایران جهت دستیابی به بمب کمک کنند، در امان نخواهند بود." فیلم

{جدید} شهید احمدی روشن در یک خانواده مستضعف پرورش یافته بود. ایشان تا سال 1385 ساکن همدان بودند که از سال 1385 به دلیل تحصیلات خواهرشان همگی به تهران می آیند. پدر ایشان مدتها راننده مینی بوس بوده است و در زمانه ای به دلیل مشکلات معیشتی در منزلی کوچک بدون آب و برق زندگی می کرده اند. مصطفی در آخرین ملاقاتش با دوستانش در هفته آخر حیاتش بار دیگر آرزومندیش برای شهادت را مطرح می کند و می گوید من اگر اینجایم نه به خاطر رئیس جمهور و هیچ کس دیگریست بلکه همه کارها به این امید است که مورد رضای حضرت ولیعصر عج الله تعالی فرجه الشریف باشد و دل رهبر انقلاب را شاد کنم. دو روز مانده به شهادتش از یکی از دوستانش می شنود که بی بی سی پرشن در یک بخش خبری اعلام کرده است که نام او در بلک لیست کنگره آمریکا قرار دارد. در گفتگوهایی که همکاران داغدار او با یکدیگر داشته اند یک جمله مشترک وجود دارد و آن اینکه تا آخرین نفس قسم خورده اند که راه او و پروژه هایی را که او بنیان نهاده بود ادامه دهند. حائز اهمیت است که اسم و سمت مصطفی احمدی روشن و همکارانش همگی توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی در اختیار سرویسهای جاسوسی بیگانه قرار داده شده است. با جستجوی نام انگلیسی او می توان نام او را در سایت های مهاجم بازیافت. (متاسفانه این جستجو این روزها به دلیل مخابره خبر شهادت او در اکثر سایت های خبری به سختی صورت می گیرد). همکاران مصطفی می گویند او منش اخلاقی بزرگوارانه ای داشته است و حتی اگر سر کسی فریادی می کشیده است محال بوده کسی از دست او ناراحت شود. بسیار شوخ و خوش خنده بود و همانند تصاویرش همواره تبسمی بر لب داشت. بسیاری اوقات ذکری از آرزویش که شهادت بوده است می کرده و همواره می گفته آیا زمانی خواهد رسید که من هم با شهادت بروم. او از خود منزلی نداشت و اجاره نشین بود. بله. معاون بازرگانی سایت نطنز مستاجر بوده است. هوشمندی و زیرکی او غربی ها را به ستوه آورده بود و هر مقابله و مانع تراشی آنها در روند پیشرفت هسته ای ایران، با تدبیر و طرحی از سوی مصطفی خنثی شده بود و این اواخر شکست های شدیدی از تدابیر او بر آنها وارد شده بود. دوستان مصطفی  دردمندانه حاضر به بازگویی اقدامات فوق العاده او نیستند و این موضوع را به زمانه ای که پیشرفتهای هسته ای کشور عمومی شود واگذار کرده اند.


برق گرفتم. یک اس ام اس کوتاه دو خطی از دوستم بود:

سلام علی جان!

یکی از همکارامو امروز صبح شهید کردند.

شوکه شده بودم. خوب می دونستم دوستم در انرژی هسته ای مشغول به کاره و هر آن هدف ترور هستند. بلافاصله جستجویی کردم و سایت های خبری رو خواندم. متاسفانه خبر درست بود. معاون بازرگانی سایت نطنز، مصطفی احمدی روشن متولد 1358 که تقریبا همسن من و توست، شهید شده بود. 

در خبرها آمده بود ساعت ۸:۳۰ صبح امروز یک ‌موتورسیکلت با چسباندن یک بمب مغناطیسی به یک دستگاه پژو ۴۰۵ در خیابان سیدخندان ابتدای خیابان گل نبی این خودرو را منفجر کرد.

بلافاصله به دوستم زنگ زدم. خیلی حال خرابی داشت. خودم هم بغض کرده بودم. می گفت اگر کل سایت نطنز را می زدند اینقدر مهم نبود که مصطفی را زدند. گله داشت از اینکه چه آسان او را شهید کرده اند. می گفت همین دیروز با او جلسه داشته ایم. می گفت مصطفی فرزند 5 ساله ای داشته است به نام علی اصغر. حالا من و همسرم داریم برای علی اصغر اشک می ریزیم. آخر علی اصغر از امروز بابا ندارد. همسر شهید احمدی روشن، گویا دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی شیمی دانشگاه شریف است. خود مصطفی هم ورودی 77 شریف بوده است و فارغ التحصیل سال 1381. دوستم می گفت این دو روزه سایت هسته ای فردو را با بیش از ظرفیتی که دشمنان انتظار داشتند راه اندازی کرده ایم و این خیلی آنها را دق آورده است. از خاطراتش با مصطفی گفت و اینکه بسیاری دسیسه ها علیه سایت نطنز با هوشیاری او خنثی شده بود و برخی دستاوردها که انشاءالله در آینده خبر آن عمومی خواهد شد توسط او پیگیری و به سرانجام رسیده است. گفتم من که دستی در قلم دارم و بسیاری از دوستان نویسنده دیگر حاضرند فقط برای رضای خدا و ادای دینشان به خون شهید، خاطرات او را بازنویسی کنیم تا لااقل یاد مجاهدتهای او در یک کتاب جاودانه شود. قرار شد انجام این کار را پیگیری کند تا تسلایی برای خانواده او و همه همکاران مجاهدش باشد. پیش از این به من گفته بود که بیشتر همکاران جانشان را بر کف دستشان گرفته اند و با دانستن همه خطرات پیش رو، برای اعتلای ایران اسلامی از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. از مخاطرات و آسیب های جانی سایت گفت و اینکه چگونه همه نیروها، تکنیسین ها و مهندسان جوان ایرانی از جان گذشته در حال تعالی ایرانند. و از خباثت ها و خیانت ها و کینه های غرب گفته بود. گفته بود حتی اینترنت شخصی ما در منزل توسط سرویس های جاسوسی غربی کنترل می شود. گفته بود وقتی یکی از همکارانش از یک بازار اینترنتی خارج کشور وسیله ای بسیار معمولی را برای خودش خریداری کرده است، آن شرکت به سرعت توسط غرب تحریم شده است! حتی گفته بود در دیدار ناظران آژانس شماره سریال برخی تجهیزات را به دولت های غربی گزارش کرده اند و با پیگیری شرکت های سازنده ،انها را هم تحریم کرده اند. گفته بود این همه پیشرفت که می بینی در شرایطی است که غرب و شرق حتی یک یدک کش بنز را که هیچ کاربرد دیگری ندارد به ما نمی دهند و ...

این روزها همچنان به نظر می رسد باب شهادت بسته نیست. مرزهای مبارزه از میدان های نظامی به میدان های علمی رسیده است  و این نشانیست از حرکت رو به جلوی ایران اسلامی. احساس می کنم غرب همچنان به توحش رومی وار خود که در روح و جانش است ادامه می دهد و عاجزانه رو به حذف فیزیکی دانشمندان ایرانی آورده است. اگر جز این است چه نیازیست به ترور وقیحانه عزیزترین فرزندان ایران؟

مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی سایت نطنز در ایام اربعین حسینی به دیدار معبود شتافت و این ماییم که مانده ایم با باری سنگین بر دوش. دور نیست که روزگاری دیگر میدان این نبرد در صحنه های تئوریک و علوم انسانی بر پا گردد و آن روز است که به راستی می توان ادعا کرد تمام هیمنه پوشالین غرب را به زیر کشیده ایم.  ما فرزندان ایران با هر سلیقه و آیین و روش، فرزندان این آب و خاکیم و در یک عقیده مشترکیم: خون ما مهریه کیان ماست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

دانش‌آموختگان دانشگاه صنعتی شریف با صدور بیانیه‌ای تأکید کردند: ما دوستان و همدرسان مصطفی با صدای بلند آن‌چنان که همه جهان بشنود اعلام می‌کنیم هزاران مصطفی احمدی‌روشن در ایران آماده پیوستن به کاروان سرخ شهدا هستند.

برای شادی روح شهید احمدی روشن صلواتی بفرستیم و فاتحه ای بخوانیم

و کاری بکنیم

وکاری بکنیم



زبان کل نگر یا زبان جزئی نگر؟

به نام خدا

نسبت زبان فارسی با زبان آلمانی در بیان مفاهیم کلی و جزئی

این نوشتار  فاقد چارچوبهای لازم یک بحث علمی است اما می تواند ایده هایی را برای تامل به ذهن متبادر کند. کسانی که اندک مراوده ای با زبان آلمانی داشته اند اعتراف می کنند که  آن زبانی بسیار مشکل و پیچیده است. یعنی زبانی که به جزئیات بسیاری نظر می افکند و مفاهیم بسیاری را می شکافد. فرض کنید که در زبان فارسی بخواهید به  مالکیت چیزی برای خود اشاره کنید. چه مرد باشید یا زن، به آسانی آن را «مال من» خطاب می کنید. اما ماجرا در زبان آلمانی فرق می کند. همین خطاب نزدیک چهار صورت پیدا می کند. اگر مالک شیء مذکر یا مونث باشد و یا شیء مذکر یا مونث باشد چهار حالت به وجود می آید و هر حالت برای خود ضمیر  ملکی خاص خود را دارد. مثالهایی از این دست زیاد است. زبان فارسی حتی نسبت به زبان عربی، زبان بسیط تری است. یعنی دایره بیشتری از مفاهیم را می توان با یک کلمه بیان کرد. شاید از همین رو باشد که ما ایرانیان و در واقع ما فارسی زبانان که در ساحت زبان فارسی اندیشه می کنیم در علوم کل گرا و کلی نگر سرآمدتریم. از جمله در منطق و ریاضی که همواره دنبال قراردادن مفاهیم  و معانی بیشتر تحت یک ضابطه کلی هستیم. جالب این که منطق فازی که از پیشرفتهای شگرف منطق و موجب پیدایش علوم رایانه شده است ابداع یک فرد ایرانی است و در ریاضی نیز همچنان موفقت های بسیاری نسیب ایرانیان می شود. برای مثال یک قضیه ریاضی به نام قضیه منصوری حاصل پژوهش و دقت علمی پرفسور منصوری بوده است. از همه مهم تر اینکه زبان فارسی زبانی بی نظیر برای بیان مفاهیم عرفانی و زبان شعر است که نیاز مند ایهام و خیال انگیزی و  زاده شدن تعدد معانی از کلماتی اندک است. این ادعاها گرچه علمی نیست و هنوز حتی به استقراء ناقص نیز نرسیده است اما می تواند برای لحظاتی ذهن را با خود درگیر کند. بالعکس آلمانی زبان ،   در علوم جزئی گوی سبقت را از بسیاری ملل دیگر ربوده اند. شاید از این رو باشد که اکثر فیزیکدانان، شیمیدانان و مهندسان و متخصصان علوم طبیعی معاصر از این سرزمین برخواسته اند. این جزءنگری زبان آلمانی، ذهن یک ژرمن را پذیرای نگاهی میکروسکوپی به پدیده های طبیعی می کند و حاصل این تعمق و دقت موفقیتهایی عظیم در اکتاشافات قوانین طبیعی و اختراع انواع فناوری شده است. شاید بتوان ادعا کرد که کل گرایی زبان فارسی بیشتر مناسب فلسفه های نظام ساز باشد و ذهن ایرانی قابلیت بیشتری را در فلسفه های اروپایی (قاره ای) نسبت به فلسفه های تحلیلی به نمایش بگذارد. از سوی دیگر  این کل گرا بودن را می توان به ساحت هنر نیز تسری داد. چرا که اگر هنر و قوه زیباشناسانه را در تعریف «کانتی» آن، بازی میان خیال و عقل بنامیم، تفکر کل گرا راحت تر می تواند میدان تاخت و تاز خیال و اندیشه قرار گیرد. اما اینجا حداقل یک مثال نقص وجود دارد و آن تراکم موسیقی دانان برجسته ای هنچون موتسارت و بتهون است که همگی به آلمانی تکلم می کرده اند. در حالی که موسیقی در نگاهی فرم گرایانه شبیه دانش ریاضی است و در نتیجه ذهنیت کل گرا آمادگی بیشتری برای کسب و ارتقاء آن در خود دارد مگر اینکه موسیقی را از نگاهی جدید بازتعریف کنیم.

به نظر می رسد اکنون با رواج فلسفه های تحلیلی، اگر با زبان هایی جزئی نگر نظیر زبان آلمانی به چنین فلسفه هایی پرداخته شود، توسعه و پیشرفت این نحله فلسفی سرعتی فزونتر یابد. گرچه قریب دو دهه است که فلسفه تحلیلی از نشاط اولیه خود باز ایستاده است و فلاسفه تحلیلی به اعتراف برخی اساتید به پانوشت نویسی به نظریات یکدیگیر مشغول شده اند تا ابداع و پیشروی در ساحتهای جدید اندیشه و فکر آدمی.

آنچه از این نوشتار اراده شده است تنها و تنها گشودن فضایی برای تامل است درباره تفاوت عالمی که یک زبان کثرت گرا در اندیشه آدمی پدید می آورد با عالمی که یک زبان وحدت گرا نظیر زبان فارسی فراروی انسان می گذارد. آیا می توان همین نسبت را میان عالم برساخته از یک زبان و پذیرش ادیان الهی برقرار کرد؟ آیا چنان که برخی فیلسوفان مدعی شده اند، حد و مرزهای وجود ما همان حد و مرزهای زبان ماست؟ اگر چنین است آموختن کدام زبان برای شناخت حقیقت  و کدام زبان برای شناخت واقعیت قابل تر است؟ یک زبان کلی نگر یا یک زبان جزئی نگر؟  فارسی یا آلمانی؟


برکناری دکتر اعوانی و انتصاب دکتر خسروپناه

به نام خدا

دیروز در خبرها خواندم که رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، جناب دکتر اعوانی برکنار و دکتر عبدالحسین خسروپناه با حکم دکتر فرهاد دانشجو، وزیر علوم به عنوان جانشین ایشان منصوب شده اند.

با توجه به اینکه پیشاپیش دور یا نزدیک اندک آشنایی با هر دو بزرگوار داشتم، در اولین لحظات کمی جا خوردم و بهت زده شدم. به نظرم آمد رئیس موسسه باید فردی با سوابق بالاتر و فلسفه آزموده تر باشد. خواستم محققانه تر اندیشیده باشم، سری به پیشینه علمی رئیس پیشین و رئیس تازه منصوب شده زدم 

دکتر خسروپناه که تا امروز به عنوان رئیس گروه فلسفه پژوهشگاه آقای رشاد( موسوم به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) فعالیت داشته اند، منشاء تالیف و پژوهش آثاری چند شده اند و اکنون چه بسا دو گروه همسو در فلسفه ایجاد شود و از نشاط علمی و گوناگونی روش ها و نگاه ها که لازمه محیط های علمی و توسعه دانش است کاسته گردد. اکنون به احتمال بسیار زیاد موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران موازی با گروه فلسفه پژوهشگاه آقای رشاد خواهد بود  و این  خسرانی برای اهل فلسفه در ایران خواهد بود.


اعضای هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران

ردیف
نام و نام خانوادگی
گروه پژوهشی
سمت
نشانی پست الكترونیكی
At irip.ir
1
غلامحسین ابراهیمی دینانی
فلسفۀ اسلامی
مدیر
dinani
2
محمدجواد اسماعیلی
فلسفۀ اسلامی
عضو
esmaeili
3
شاپور اعتماد
مطالعات علم
مدیر
etemad
4
فلسفۀ غرب
عضو
shaawani
5
فلسفۀ غرب
مدیر
aavani
6
كلام
عضو
afzali
7
سید امیر اكرمی
كلام
عضو
-----
8
فلسفۀ اسلامی
عضو
anvari
9
بهمن پازوكی
فلسفۀ غرب
عضو
bpazouki
10
ادیان و عرفان
مدیر
pazouki
11
فلسفۀ غرب
عضو
khonsari
12
ادیان و عرفان
عضو
paririahi
13
فلسفۀ غرب
عضو
soroush.dabbagh
14
ادیان و عرفان
عضو
drsaleki
15
مطالعات علم
عضو
sheykhrezaee
16
ادیان و عرفان
عضو
alikhani
17
لاله قدكپور
مطالعات علم
عضو
ghadakpour
18
مطالعات علم
عضو
karbasizadeh
19
ادیان و عرفان
عضو
koohkan
20
سید مصطفی محقق داماد
كلام
مدیر
mohaghegh
21
حسین معصومی همدانی
مطالعات علم
عضو
-----
22
منطق
مدیر
zmovahed
23
فلسفۀ اسلامی
عضو
mousavian
24
سید نصرالله موسویان
فلسفۀ غرب
عضو
seyed.mousavian
25
مطالعات علم
عضو
miandari
26
مهدی نسرین
مطالعات علم
عضو
nasrin
27
منطق
عضو
yousefsani

از




















پیشینه رئیس پیشین و پسین را در ادامه مطلب بخوانید . منتظر نظرات شما هستم.

پیشینه رئیس پیشین و پسین موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران:

ادامه نوشته

از کوچه پس کوچه های اندیشه بشر غافل نشویم

به نام خدا

 از کوچه پس کوچه های اندیشه بشر غافل نشویم!

  • روزی در زادگاهم، شهری که مدت زیادی از عمرخویش را در آنجا گذرانده بودم، به دنبال خرید خانه‌ای بودم بنگاهی‌ها برای نشان دادن خانه‌ها مرا به ساختمان‌های زیادی می‌بردند که در کوچه، پس‌کوچه‌های شهر قرار داشتند، وقتی وارد محله‌ها و کوی و برزن‌های متفاوت ‌می‌شدم، با تعجب می‌دیدم، که شهر با کوچه و پس‌کوچه‌هایش چقدر بزرگ‌تر از آن چیزی است که با دیدن چند خیابان اصلی تصور می‌شود و حجم محله‌ها و کوچه‌ها چند برابر بیش‌تر از خیابان‌های شهر است. در آن روز احساس کردم بخش زیادی از شهر را ندیده‌‌ام و بر خلاف تصورم مساحت شهر محدود به خیابان‌های اصلی نیست.

همچنین خواندن تاریخ فلسفه، خواندن اندیشه‌ها و ادراک انسان‌های گذشته در باره هستی، جهان، خدا و ..... است. نباید فراموش نمود که تاریخ فلسفه به مانند خیابان‌های شهر است و همانطور که نمی‌توان شهر را به چند خیابان محدود نمود، نمی‌توان اندیشه بشری و ماجرای فکری او را به چند کتاب کلاسیک فلسفی محدود نمود. همانطور که چه بسیار کوچه‌ پس‌کوچه‌هایی در شهر وجود دارند که آدم‌های زیادی در آنها می‌زیند و تنها با گشتن در خیابان‌های شهر نمی‌توان به تمام ‌آنچه در آنجا می‌گذرد پی برد، همچنین باید اندیشه‌ها را در متن زندگی آدم‌ها، در کیفر‌خواست دادگاه‌ها، در متن به یادگار مانده از خودکشی یک جوان، در نامه نیمه سوخته یک شهید، در آثار هنری‌ای همچون نمایشنامه‌ها، رمان‌ها، اشعار، فیلم‌ها، نقاشی‌ها و مجسمه‌ها مشاهده نمود. در اشعار حافظ، ‌مولوی، شاهنامه، ایلیاد هومر، نقاشی داوید، ون‌گوگ و پیکاسو، در تمثیل کی‌یر کگارد در باره ضجه آدم در مجسمه مفرغی، در رمان بینوایان، در کتابهای آسمانی، در اوپانیشادها، در داستان یوسف و زلیخا، در اشعار خیام، در داستان کنیزک و پادشاه مولوی، . ...... در همه این‌ آثار هنری و ادبی، اندیشه، احساس و عواطف نهفته است. این آثار را باید در کنار مابعدالطبیعه ارسطو، نقد عقل محض کانت، و منشأ اثر هنری هایدگر خواند و مطالعه کرد، این‌ها همچون کوچه و پس‌کوچه‌های شهر،  جزئی از گستره تاریخ فلسفه است و نباید از این بخش از اندیشه‌های ناب بشری که در کتاب‌های تاریخ فلسفه نیامده است، غافل شد. (قلمی شد در بیست و چهار اردیبهشت هزار و سیصد

و نود- دکتر سید رضی موسوی).

به نام خدا

فصل انسان: آیات القرمزی

این روزها داغدار خواهرم هستم. داغدار آیات القرمزی

این روزها داغدار انسانیتم، در کربلا، در بحرین

این روزها می اندیشم به " فصل انسان"

به " آیات القرمزی"

و به خودم. و به نسبت میان خودم و آیات

امروز دنبال "فلسفه زیستن" می گردم. دنبال "فلسفه زندگی"

آیات همه اندیشه های مرا نشانه گرفته است.

با هیچ فلسفه ای نمی توانم معمای زندگی خودم را حل کنم. "آیات" همه فلسفه های مرا به هم ریخته است.

"فصل انسان" را دوباره تعریف خواهم کرد.

اگر "فصل انسان" آیات باشد، من با انسانیت چه نسبتی خواهم داشت؟

 

 

به نام خدا

بهترین زمان برای چله گیری

طبق توصیه عرفا و اساتید اخلاق، بهترین زمان درسال و به قولی بهار چله گیری و اربعین گرفتن از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه است. یعنی از امروز شنبه تا دهم دیحجه. معمولا اساتید اخلاق به شاگردان خاصشان در این زمان ذکرها  و اعمال خاصی را تکلیف می کنند. ساده ترین کار برای چله گرفتن ترک یکی دو صفت بد خود است که می توان با یک نیت چهل روز بر ترک این صفتها کوشید. این تاریخ زمانی است که حضرت موسی به کوه طور رفت و در آنجا شبانگاهان به مناجات با پروردگار پرداخت. همان آیه معروف سوره اعراف (آیه ۱۴۲) " و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر ..." و تورات به ایشان نازل شد.

پزشکی هومیوپاتی (مشابه درمانی)

این مقاله به درخواست نویسنده مقاله حذف شده است و در وبلاگ شخصی ایشان قابل دسترسی است. در صورتی که نشانی وبلاگ ایشان به دست اینجانب برسد، در این محل لینک خواهند شد.