به نام خدا

عنوان مقاله: دلالت­های اسطوره ­شناختی رابطه انسان و کیهان پیش و پس از انقلاب کپرنیکی


چکیده:

مطالعه آسمان و ستارگان و سیاره­های بالای سر همواره یکی از اولین علاقه­های انسان­ها بوده است. به ویژه اینکه از دوران باستان، آسمان ساحتی مقدس داشت و در بسیاری اوقات سرنوشت زمینیان توسط آسمانیان رقم می­خورد. جستار حاضر چهار منظر انسان به کیهان را از میان اندیشه­های آدمیان در روزگار باورهای اساطیری، روزگار پیدایش فلسفه در یونان، منظومه ماندگار بطلمیوس در قرون وسطی و پیدایی علم جدید از یافته­های نیکولاس کوزایی، کپرنیک، کپلر و گالیله، مورد مطالعه قرار داده است و دلالت­های اسطوره­شناختی این باورها را در شش محور: خدا و کیهان، حیات انسان و جهان، انس انسان با کیهان و حیرت او، گفت­وشنود انسان با کیهان، طول و عرض کیهان و در نهایت رابطه علم و تجربه زیسته واکاویده است؛ بر حتمی بودن تاثیرات متافیزیکی و اسطوره­شناختی هر نظریه علمی تاکید شده است و با شواهد تاریخی نشان داده شده است این تاثیرات تابع اراده یا آیین و جهان­بینی نظریه­پرداز خود نیست.

کلیدواژه­ها: کیهان، خدا، انسان، اسطوره، جهان­بینی، رابطه، انقلاب کپرنیکی

نتیجه­ گیری:

مطالعه ­ای ژرف درباره تحولات تاریخی اندیشه آدمی از دوران باستان تا دوران علم جدید، بسیاری از دلالت­های ناآشکار علم جدید را برای انسان معاصر به تصویر می­کشد. سیر تحول رابطه انسان و کیهان بیانگر تلاش نافرجام انسان خودمدار برای غلبه بر فهم و دانستن راز کیهان و تسخیر آسمان است. بلومنبرگ فیلسوف آلمانی، تلاش انسان در همه دوره­ها را برای فرار از واقعیت ناموزون و بی­شکل جهان می­داند تا بوسیله نام­گذاری کیهان با اسطوره، فلسفه، هنر و علم، جهان را به زیست­جهان بدل نماید؛ اما این گفته او یک پیش­فرض نادرست با خود دارد. از نگاه بلومنبرگ حقیقت هستی جز بی­نظمی، ناموزونی و بی­شکلی و بی­معنایی نیست، لذا انسان­معنادار در پی اهلی کردن جهان و فرار از مواجهه با این واقعیت آزاردهنده از طریق روی آوردن به اسطوره و هنر و علم است. بلومنبرگ پربی­راه نمی­گوید چراکه آنچه او مدعی است همان تصویری است که علم جدید از کیهان برای ما ترسیم نموده است.

از همین رو بلومنبرگ نگاهی منفی به دین دارد و آن را نیز یکی از راه­های فرار از واقعیت بی­معنای هستی می­داند. در برابر چنین نگرش­هایی می­توان جهان­شناسی ادیان ابراهیمی، به ویژه دین­ زنده و بانشاطی چون اسلام را پذیرفت. آیا نمی­توان آنچه از کیهان در ادیان ابراهیمی ترسیم می­شود به عنوان واقعیت هستی پذیرفت و سعی داشت تا شناختی متناسب این جهان­بینی از عالم بدست آورد؟

در نوشتار حاضر اشاره شد که چگونه باورهای فیزیکی و کیهان­شناختی، بر رابطه میان انسان، خدا و کیهان اثر می­گذارند و فرهنگ و زیست و سرانجام انسان­ها را خواسته و ناخواسته تغییر می­دهند.  نمی­توان گزاره­ای را در تاریخ علم پیدا کرد که فارغ از القائات و تاثیرات متافیزیکی باشد و گونه­ای نگاه به انسان و کیهان در آن نهفته نباشد. همچنین همیشه نتایج و تبایع نظریات علمی تابع اعتقادات متافیزیکی یا عقاید دینی این نظریه­پردازان نیست. چنان­که موحد بودن نیکولاس کوزایی یا مسیحی بودن گالیله مانع از آن نشد که بر اساس نظریات­شان، جهان از هر خدایی خالی گردد و بستری محکم برای اومانیسم و سکولاریسم از میان آراء آنان فراهم شود.